آهای آهای تو اهل کجا هستی، کجا؟
هیچ کجای درون آلمان
اصلا هیچ کجای درون مرزها
نه، فراتر از آنها
فراتر از آنچه که درباره‌اش باید فکر کرد
فراتر از خانه‌های قدیمی و سازه‌های شهر
برف ممکن است شبیه به خاکستر باشد
ولی اگرهم باشد، بازهم نو و تازه است
همه چیز را می‌پوشاند، ولی نه، آن پوشیده ناپدید شد
آنجا خانه من است، جائیکه نیازی نیست در خانه باشی
جائیکه اثر بدنم در برف تازه دست نخورده برجای می ماند
در هر جائی که گولهٔ برفی پرتاب میشود
و یا لااقل آنجائیکه درباره‌اش میتوان حرف زد
لااقل آنجا که هنوز همه ذوب نشده و بُخار مسموم برپا میشود
من دوست میدارم پرچمها را بخاطر پارچه شان و شهرها را بخاطر خیابانهاشان
ولی از همه بیشتر برف را دوست میدارم، که آنها را می‌پوشاند
یک زمین مسطح بایر
اصلا بدون هیچ مرزی