اگه یک پرنده بودم
میتوانستم الآن به خانه پرواز کنم
و بعد
آنجا چکار می‌کردم
شبها
چون تو اینجا نیستی

بدون تو
برای من خانه‌ای وجود ندارد
اینجا یا آنجا
همه اینها معنی و مفهومی ندارد
خانه و کاشانه بی معناست
درب و دیوار و چارچوبی بیش نیست

اگه یک پرنده بودم
نمیدانستم به کجا باید پرواز کنم
چون خانه و کاشانهٔ من هیچ کجا نیست

اگه یک پرنده بودم
حتی نمیتوانستم پرواز کنم
چون پروبالم خیس میبودند
ولی نه از باران
بلکه از اشکهایم
نه اشک شوق
اشکهای درد و غمهایم

درد و غمهای وداع با تو

شاید
کمی گرمتر میبودم
اگه یک پرنده بودم

شاید
پروبالم مرا گرم میکردند
در برابر سردی و تنهائی

اگه یک پرنده بودم
شاید همه چیز جور دیگری میبود

ولی من پرنده نیستم
من فقط خودم هستم
بدون تو
و بدون خانه و کاشانه