یک در مزین شده
پشتش
یه بوی مشخص
تقریبا خالیست, اما حسم میگه, اینجا یه خبریست
ردیف های زیاد و پر از صندلی
پشت یک پرده
جایی که هرکسی حق نداشت آنجا برود
من حس میکنم کمی خاصم
بوی عرق
مگنزیوم
اسپری دئو
چرم
لباس صحنه
و لوازم آرایش
انسان های بسیار متفاوت
اینجا همیشه یه خبری هست
قبل و بعد از اجرا
و در حینش
مضطربانه است
ولی آرامش دهنده
هیجان و دلهره اینجا حاکم است
ولیکن حس میکنم تا به حال هیچ جا اینقدر حالم آرام و مطلوب نبوده است.
تماشای او در حین آرایش کردن مرا مفتخر میکند
بعدش شکل دیگری میشود, اما کماکان شبیه خودش
او یک هنرمند است
و برای کاری که روی صحنه میکند
تمجید میشود
من افتخار میکنم
که من هم به او تعلق دارم و از طریق او به اینجا
اما کماکان به این می اندیشم.
که بدون او
شاید من هم متعلق به اینجا نبودم
و روزی
باید راه خود را پیدا کنم