بیرون رفتن
بلاخره
چون هم میتوانم هم میخواهم و هم اجازه دارم
و کمی هم مجبورم
که از مادرم دور شوم
از کلیسای جامع فولدا, که مرا محدود کرده است
از یک شنبه های بی اتوبوسش
و از چهره های بیش از حد آشنایش
که همگی مرا چندی بیرون کرده اند.
تغییر مکان
با تو, به سوی تو
اما اول با تو
اتوبوس های شرکت واحد جدیدمان را پیدا کنیم و از دست بدهیم
بعد بی خیالش شویم و متنفر ازش
اینجا بدبوست, تو صدایت بلند است و انتظارت زیاد
تو به من نیازی نداری و اگر من گهگاهی در آن میان نباشم
دلت ذره ای برایم تنگ نمیشود.
رسیدن
سوی تو, به شما
تو خودت را به من
من تقریبا احساس میکنم در رفاهم, تا باز زمان تغییر مکان سر برسد
تا بخواهم از خود بیرون شوم
و دوباره خودم را بخواهم دریابم