آنزمان گرفتار بود
تنها در سلول تاریک یک زندان
نگهبان همیشه از او میپرسید:
آیا فکر میکنی زمانی قدرت ما از دست خواهد رفت؟
و رؤیاهایتان بوقوع خواهد پیوست؟
و زمانی خواهید توانست آینده را خود رقم بزنید؟
و سپس خندید:
فقط یک رؤیا، فقط یک رؤیا!
سرزمینهایتان را به آتش خواهیم کشید،
و رؤیاهایتان را نابود!
مگر نمیدانید که،
ما خدایان زمانیم،
اگر در پی صلح و آرامش هستید،
در جستجوی وطنی دیگر باشید.