روزهای زندگی ام گذشته اند.
تو باید از دوستان و همبستگان,
از همه چیز و همه کس جدا شوی.
نمیتوانم حال آن روز ها را توصیف کنم
در شهری که در آن بزرگ شده بودم,
از همه دوستانم خداحافظی کردم
و بقیه چیز ها را به خدا سپردم.
در لحظه آخر
بهترین دوستم را در آغوش گرفتم.
در آن لحظه هردوی ما
یک قدمی آن بودیم که اشکمان سرازیر شود.
و ما باید جدا میشدیم
و ما نمیدانستیم تا کی
و در چه روزی باز با یکدیگر روبرو میشویم.
وقتی جلوی خانه مان
به سمت تهران حرکت کردیم,
از کل شهر خداحافظی کردم.
از خیابان هایش
و درخت هایش
و تلاش کرده همه را به خاطر بسپارم,
تا هرگز یادم نرود.
۲۰۱۸ | احسام حمیدی | ایران