بدون وطن بودن, این را نمیخواهم.
همانطور که بدن نمیتواند بدون روح باشد.
خون و خاک از وطن من مکیده میشوند, سالیان سال.
انسان ها کشته می شوند, و کودکان. زندگی ها نابود.
وطن؟ مردم با دردشان تنها مانده اند.
وطن؟ مردم بدون کمک رها شده اند.
اشک سرازیر است.
حال وطن من خوب نیست.
مجروح از دشمنان دوست نما
مجروح از متحدین
در سوگ, بی دفاع.

مردم بختشان را آزمودند,
تحصیل کردند, همه کاری کردند.
بدون چشم انداز.
وطن؟
و آنها هم وطن را رها میکنند.