خانه‌ی آشنا، سعادت تک‌افتاده و تنها،
در فرهنگ ما، وقتی روح از تن جدا می‌شود
این مثل را به کار می‌برند،

تنابنده‌ای به باغ هرس‌نشده پا نمی‌گذارد،
تنها عالم دینی با لباس سفید آنجا دیده می‌شود
همچنین غرابی بدریخت که "پو"[1] از خود باقی گذاشت.
در آنجا هنوز خاطراتی
از زیبایی "آنابِل‌لی" بجامانده،
که اکنون میان ویرانه‌ها آرمیده.

قفس یادها پر از رویاست،
در آینه‌ی نقره‌ای صورت ترک‌خورده،
تنی زیبا خمیده پشت، که شوهری رهای‌اش کرده
که خود به خاکستر بدل شده.

خانواده‌ها همچون دود ناپدید می‌شوند،

خانه‌ی آشنا، سعادت تک افتاده و تنها.

هر روز ، پیرزن از گذشته بیدار می‌شود،

و تا ابد "آنابِل لی" این داستان خواهد ماند.

ترجمه علی عبداللهی


[1] مراد از پو، ادگار آلن پو شاعر امریکایی است که شعری به نام غراب دارد و آنابل لی که نام شعر و معشوقه‌ی پو است..