در آغاز من نبودم، مادری بود که خدایم بود.
عشقی یگانه و پدری که هرگز نبود.
و روانی که هرگز آرامش نیافت. و منی که تسلای خاطره ای نداشتم.
مادرم را که دوست می داشتم از جهان رفت.
خواهری که می خواست برایم مادری کند، درمانده بود.
می خواستم بروم اما ماندم.
می خواستم بمانم اما رفتم.
رفتن و ماندن مهم نبودند.
مهم من بودم که نبودم.
این شعر برنده جایزه شده است