باز شب از نیمه شب گذشته
و هنوز بیدارم
هنوز بیدارم
هنوز در جستجوی آرامش
که برایش اینهمه زجر کشیدم
در دل جنگلی در شهری دور افتاده
گاهی فکر میکنم به مهاجرت و آوارگی عادت کرده ام
ولی این همه دلتنگی برای چیست
شاید زمانی که کشورم را ترک کردم
ذهن کودکانه ام درکی از مهاجرت و دل تنگی های آن نداشت
ولی حال خوب میدانم دوری از چیزهایی که سالها به آن عادت کرده بودم چیست
هنوز در پی جستجوی دلیل دل گرم کننده ای برای تحمل سخن ها
هنوز در جستجوی رویایی که در پی آن بودم.
رویایی که خیلی ها برای به دست آوردنش آن راه بسیار دشوار را سپری کرده اند
تا به یکی از کشور های رویایی برسند و وقتی به اینجا میرسند
تازه میفهمند چه بلایی سرشان آمده
و تمام چیزهایی که در انتظارش بود رویایی بیش نبود.
به کشور جدیدی سفر میکنند برای خوشبختی
اینجا چیزی به اسم خوشبختی وجود نداره
و دربدری و مشکلات دو چندان میشوند و هیچ راه برگشتی نداری
جایی که از تمام داشته هایت برای به او رسیدن دست کشیدی
جایی که بدتر از جاییست که از آنجا آمده ای
جایی که همه به چشم حقارت به تو نگاه میکنند.