من انسانی هستم
که آزاد خلق شده
من نمیخواهم که بخاطر جنسیت زنانه‌ام
مورد بی‌اعتنائی و ظلم قرار گیرم
دلم نمیخواهد
شخص ثالثی در مورد من تصمیم بگیرد

و مرا مانند کالائی مورد معامله قرار دهد

هیچکس این حق را ندارد
دستش را بروی من بلند کند
و مزاحم من شود
از دیدگاه جامعه‌ام
من دختر خوبی نیستم
چراکه تصور جامعهٔ ما
اینست که باید همه چیز را تحمل کنی
و از آرزوهایت صرفنظر کنی

آنجا من حق ندارم صدایم را بلند کنم
معصوم، ترسو و خجالتی
هیچ خنده‌ای با صدای بلند
هیچ توجهی را به خودت جلب نکنی
حتی الامکان ناپدید

اگر سرم را بلند کنم
خلاف آن عمل کرده‌ام
که یک دختر خوب می‌باید انجام دهد
آنهائی که دوستشان دارم
و مرا دوست دارند
همانهائی هستند که زودتر از همه مانع من می‌شوند
با یکدیگر همدستی میکنند
تا مرا براساس تصورات خود شکل دهند

این همانجائیست
که مجبورم علیه آن مبارزه کنم
نزدیکانم از من دور می‌شوند

برای من فقط دو راه باقیست
آن چیزی بشوم که میخواهم
و یا آنچه که جامعه انتظار دارد
من اولی را انتخاب می‌کنم
چرا که راه من آن راه آزاد است
میخواهم آزاد زندگی کنم
حتی اگر برای آن مجبور باشم زندگیم را بدهم