عشق مساله ایست, که خیلی ها با آن آشنایند.
بعضی ها موفقند, و بعضی ها شکست میخورند.
چه بر سر عشاق می آید؟
با آنهایی که با هم میمانند و آن هایی که از هم جدا میشوند؟
اعتراف میکنم: برای ما مردان جوان سخت است, در خیابان راه رفتن, در کلاب ها و در مدرسه.
وقتی میبینیم, چگونه می آیند, چگونه سخن میگویند, چگونه لباس میپوشند.
انسان گوش دارد, بینی دارد, چشم دارد, حس دارد.
میشنود, بو میکند, میبیند. نیاز دارد.
دختر ها و پسر ها.
میدانید که پسر از طریق چشم عاشق میشود.
وقتی عاشق شد آن عشق را میجوید.
اما, آیا آن را می یابد؟
در این شرایط دو امکان موجود است.
یا باهم میمانند و پیر میشوند.
که تعدادشان کم است.
یا بعد از مدتی از هم جدا میشوند.
اما در زمان کوتاهی که با یکدیگرند, کارهایی مشترکی میکنند.
به هم اجازه دیدن اعماق روح یکدیگر را میدهند.
و رابطه ای عمیق شکل میگیرد.
ما مردها میترسیم, که مارا به تمسخر بگیرند.
برای همین جدایی برایمان بسیار سخت است.