چگونه میتوانم مونیخ را تشریح کنم؟
چگونه میتوانم آن زرق و برق را تشریح کنم،
برای کسانی که آنرا نمیشناسند.
مکانی برای زیبائیها.
که دیگران قبطهاش را میخوردند.
اینست مونیخ.
جائیکه ثروت هست.
جائیکه آدمها ماشین پُرشه سوار میشوند.
جائیکه مردم خود و یکدیگر را دوست دارند.
اینست مونیخ.
جائیکه از آن سیر نمیشوم.
جائیکه ریشههای من در آنجاست.
اینست مونیخ.
جائیکه ثروتمندان میپرسند چه کسی
از همه ثروتمندتر است.
جائیکه هیچ قیمتی جلو طمع را نمیگیرد.
اینست مونیخ.
دلم تنگ شده برای خیابانهای تو،
دلم تنگ شده برای موزههای تو،
دلم تنگ شده برای تفریحگاههای تو،
که هر تابستان به آنجا میرفتیم.
دلم تنگ شده برای شبهای تو،
که گرم و پُر از زندگیست.
اینست مونیخ.
شهری مملو از زیبائی.
شهری مملو از نور.
جائیکه مکانی برای فقر نیست.
جائیکه آدمها چشمانشان را میبندند
بروی هرچه فلاکت است.
از خودخواهی.
نه از ترس.
اینست مونیخ.