آلمان, تو میتوانی خاکستری باشی
باد تو از بین کوچه های باریک می وزد
از بین موهای طلایی و خرمایی و مشکی
و برای بعضی ها این مشکلی است
که چرا همه شبیه آلمانی ها نیستند
و این اصلا چه معنی میدهد؟؟
آلمان, میتوانم بگویم, تو کشور منی؟
میتوانم رنگ تو را به تن کنم؟
یک سیاه و یک قرمز و یک طلایی
هر وقت که پرچم ها به اهتزاز در می آیند
من حس عجیبی دارم
آلمان, من میخواهم بگویم, تو رنگارنگی
میخواهم بگویم تو اهل تسامحی
میخواهم بگویم تو کشور منی
اما آلمان, تو به کجا میروی؟
به راست, به چپ یا مستقیم؟
و آنها چه کسانی اند, که میگویند, باید از تو دفاع کنند؟
که میترسند از تغییر و تفاوت؟
انسان هایی که نامت را فریاد می کشند
با نفرت بسیار و خشم بسیار
چی کسانی اند, آنها که ادعا میکنند که میدانند, تو قرار است چه چیزی باشی؟
نمیخواهم که به آنها بسپارم,
آن چیزی را که تویی برای من.
نمیخواهم به آنها بسپارم,
چیزی که تو میشوی را
آلمان, من میخواهم نام تو را به لب جاری کنم
و در عین حال حس خوبی داشته باشم.