وچه های جوانی ام کو؟
آن کوچه ها که صدای جویبار داشت.
تودرتو و غریب
آن سنگهای مرمرین کجایند؟
آنها که غبار جنگها برشان خانه کرده بود.
خاکستری و کثیف
عشق نوجوانی مان چه شد!
که در خانه قدیمی میدان بی‌پناهی مان رسید.
گرم و تازه
با غرش گاز اشک آور و دود سیگار،
وقتی در چشمانم فوت می‌کردند
و دیگر تو را ندیدم
آن خانه های قدیمی نیستند
اکنون پر از غریبه های بی توجه اند
دیگر تو را نمیشناسم