به چهرهی مادر فکر میکنم
با تمام هوش و حواس، خیره شده به صفحهی لپتاپ
دهانش کمی باز شده، ابروهای پرپشتاش
کمی بالا رفتهاند
و چین و چروک صورتش
انگار بر چشمانِ من نقش میاندازند،
همهمهی این خبرها
که یکی پس از دیگری بر صفحه ظاهر و بعد محو میشوند،
و جملاتی که فقدانِ واژهها را فریاد میزنند:
انگار روی صورت مادر نقش میبندند.
آه از نهاد او برمیآورند و ترس را در صدایش میریزند.
صفحهی اول تمام خبرگزاریها
هر کدام از این خبرها با تیتر درشت چاپ شدهاند
>و من آنجا روی کاناپه نشستهام،
و مدادی با نوکِ کُندشده در دستانم است،
همینطور روی کاغذ طرح میزنم و میزنم،
تا کاغذ زیر فشار مدادم پاره میشود.
صدای مادرم را بر دستانم حک میکنم.
با تمام هوش و حواس، خیره شده به صفحهی لپتاپ
دهانش کمی باز شده، ابروهای پرپشتاش
کمی بالا رفتهاند
و چین و چروک صورتش
انگار بر چشمانِ من نقش میاندازند،
همهمهی این خبرها
که یکی پس از دیگری بر صفحه ظاهر و بعد محو میشوند،
و جملاتی که فقدانِ واژهها را فریاد میزنند:
انگار روی صورت مادر نقش میبندند.
آه از نهاد او برمیآورند و ترس را در صدایش میریزند.
صفحهی اول تمام خبرگزاریها
هر کدام از این خبرها با تیتر درشت چاپ شدهاند
>و من آنجا روی کاناپه نشستهام،
و مدادی با نوکِ کُندشده در دستانم است،
همینطور روی کاغذ طرح میزنم و میزنم،
تا کاغذ زیر فشار مدادم پاره میشود.
صدای مادرم را بر دستانم حک میکنم.