دلبر چیرای | ۲۰۲۴ آتش نوروز پگاه، ساعت پنج صبح، مادران با روسریهای سپید به سوی میدان برگزاری نوروز شتافتند.
ترکیه | رحمت الله آندان | ۲۰۲۴ تولستوی Der Wegweiser meiner Geschichte war Tolstoi, der sich ein bisiklêt wünschte. 70 Jahre lang sehnte sich Lew Tolstoi nach dem Glück des Radfahrens. Worauf warte ich also?
ترکیه | فوزی چتین | ۲۰۲۴ تاریخچه آتش کودک که بودیم، با قصههای مادرانمان بزرگ شدیم: داستانهایی درباره آتش سپند، روزهای ما از آنها رنگین و زنده میشد.
ترکیه | بهاءالدین آخان | ۲۰۲۴ استراحتگاه پیرزن خانهی آشنا، سعادت تکافتاده و تنها، در فرهنگ ما، وقتی روح از تن جدا میشود این مثل را به کار میبرند،
سوریه | آتو عبدالسلام | ۲۰۲۴ وقتی به دنیا آمدم به دنیا که آمدم، به عربی نام خدا را در گوشم نجوا کردند.
ترکیه | فوزی چتین | ۲۰۲۴ بیردشدهگان بوی درختان در باغ بوی صخرهها در کوهستان بوی خیابانهای وطنی که هر روز در آنها بر خاک میافتیم
ترکیه | نصیبه گونیِلی | ۲۰۲۳ روزِ خورشید سایهی آنها که ترکمان کردهاند بر روی شانههای داغدارمان سنگینی میکند. چهرههاشان را نمیشود در خورشید دید، چهرههای آنها که ترکمان کردهاند.
ترکیه | سوزدار جعفرزاده | ۲۰۲۳ چمدانِ مادرم با ما با چمدانی کوچک از راه رسیدیم، چمدانی کوچک برای پنج کودک. در چمدانْ روسریهای سفیدِ دستبافت بود و جوراب و عکس، اندوه، غم، جدایی، ترس و خاطراتی از دوران امیدواری.
ترکیه | لیلا آکیلدیز | ۲۰۲۳ یکی شدن من در این جهان یک پناهجو هستم در این جهانی جایی برای من نیست. هر کلمه به گوش من غریبه است، هر صدا به گوش من غریبه است.
ترکیه | رحمت الله آندان | ۲۰۲۳ آغاز داستانِ من داستان من پیش از آن شروع شد که حتی به دنیا آمده باشم. در آن روز که مادرم شروع کرد به صحبت کردن، داستان من هم آغاز شد.
سوریه | آتو عبدالسلام | ۲۰۲۳ احوالپرسی صمیمانه احوالپرسی صمیمانه مثل شرابِ قرمز است کسی نیست که با او تقسیمش کنم من خودم سهم شراب رفقایم را مینوشم.
سوریه | آتو عبدالسلام | ۲۰۲۳ صلح گرسنه است خندهی روی لبانم حقیقت ندارد، جنگ افکارم را فرا گرفته است. پاییز شولای زمستان به تن کرده، آینده سیمایی غمناک به خود گرفته.
ترکیه | بهاءالدین آخان | ۲۰۲۳ آلانامه وقتی از داستان تنهاییام فرسوده میشوم چهرهی تو رویایم را آذین میبندد چهرهی تو حاصل وجودِ من است.
ترکیه | بهاءالدین آخان | ۲۰۲۳ عجوزهی زبان رویای تباهشدهی مادر گریبانمان را میگیرد، از این روست که در همان نخستین نفس به گریه میافتیم.